محل تبلیغات شما

شورش هاشمی شیصبانی در کوفه از نشانه های نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و شیصبانی مردی شیطانی از بنی هاشم است که با زمامداران بنی عبّاس در مشرق زمین ناسازگاری می کند، و با اصهب مروانی(1) شورندۀ پیش از وی در سرزمینهای جزیره(2) بر زمامداران عراق، پیمان می بندد، و گروه بسیاری از مردم کوفه و پیرامونش را می فریبد و گمراه می کند، و از آنان سپاهی بزرگ پدید می آورد، و آن را در ماه جمادی دوم از سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، برای نبرد با زمامدار سوریه، سوی دمشق می فرستد، و سرانجام، شیصبانی و بسیاری از پیروانش کشته می شوند. 


جایگاه آغاز شورش شیصبانی 
جابر جُعْفِی گفت که از ابو جعفر باقر(علیه السّلام) در بارۀ سفیانی پرسیدم، فرمود:

شما کجا و سفیانی تا آنکه پیش از وی شَیْصَبانی برشورد؛ او، چون آبی که 
می جوشد(3)، از سرزمین کوفان پدیدار می شود، و فرستادگان شما را می کشد. 
پس، در پیِ آن، چشم به راه سفیانی و قیام قائم(علیه السّلام) باشید(4). 

سُفْیانِی همان عُثْمان شامی پسر عَنْبـَسَه، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخراّمان است که در ماه صفرِ سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، جنبش خود را از درۀ خشک می آغازد، و در ماه رجبِ همان سال، در دمشق قیام می کند، و بر بیشتر سرزمینهای شام چیره می شود، و سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش می برد. 
شَیْصَبان»، بنا بر آنجه از برخی فرهنگنامه های واژگان عربی برمی آید، از نامهای شیطانِ رانده شده ای می باشد که در قرآن کریم با نام اِبْلِیس یاد شده است(5). 
کُوفان» یا کُوفَه» در روزگاران کهن سرزمینی شنزار و سرخ بر کنارۀ غربی رود فُرات بود که شهر کوفه در مشرق، و بخشهای بلند جای گرفته در پشت آنجا در مغرب، مانند ثَوِیَّه، غَرِی و نَجَف، را در بر می گرفت، و اکنون، نجف شهری پیوسته به شهر کوفه می باشد که آرامگاه امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) در آن جای دارد(6). 
با توجّه به آنکه سرزمین کوفه بخش نجف را نیز در بر می گرفت، و جابر جعفی مردی شیعی از زیندگان کوفه بود، و امام باقر(علیه السّلام) با وی سخن گفت و فرمود: فرستادگان شما را می کشد»، چنین می نماید که فرستادگان، نمایندگانی شیعه از شهر کوفه یا شهر نجف باشند که برای راهنمایی و خیرخواهی نزد شیصبانی می روند و او آنان را می کشد. 


ناسازگاری شیصبانی با بنی عبّاس  
از برخی روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخراّمان برمی آید که بی گمان، در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، میان بنی عبّاس فرمانروا در بخشی از سرزمینهای مشرق و گروهی از بنی هاشمِ زینده در عراق، چون شیصبانی و همتایانش، درگیری روی می دهد. 
اَرْطات گفته است: 

نشانۀ پایانی نابودی فرمانروایی بنی عبّاس، سه پادشاه از آنان است که 
پی در پی می آیند، و نامهایشان نامهای پیامبران می باشند، و بیش از این 
سه پادشاه نخواهند داشت، و دوران بنی عبّاس از این پادشاهان سه گانه 
چهل سال است. پس، هر گاه درگیری میان ایشان و گروهی از بنی هاشم 
که میان دو رود (دجله و فرات) گرد می آیند، و زمامداری مردی از بنی عبّاس 
سوی مغرب (شام) و برخورد (درگیری) پرچمهای سیاه و زرد در میانۀ 
شام (دمشق) و کشتن زمامدار مصر و پیشگیری از پرداختی مردم آنجا 
به دولت را ببینی، پس، اینها از نشانه های پایان یافتن دوران آنان است(7). 

چنین می نماید که این روایت ارزشمندِ در بر دارندۀ برخی پیشگوییهای شگفت، از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه وآله) باشد، اگرچه اَرْطات تابعی پسر مُنْذِر آن را به وی نسبت نداده است. 
بدان که بی گمان، از احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که برای بنی عبّاس دو دولت می باشد: دولت نخستین همان است که پس از فروپاشی زمامداری اَمَویها در سرزمینهای اسلامی بر پا شد، و دولت دوم آن است که در آخراّمان در بخشی از سرزمینهای مشرق بر پا می شود، و برای بنی عبّاس در این دولتِ پایانی سه پادشاه می باشد که به ایشان سیاه نشانانِ نخست گفته می شود، و برخی از بنی هاشمی که در عراق می زیند با آنان ناسازگاری می کنند، و بخشی از نیروهایشان برای پاسداری از زمامدار شام که هم پیمانشان است، در آنجا جای می گیرند، و میان این نیروهای عبّاسی مشرقیِ دارندۀ پرچمهای سیاه و نیروهای بربر مغربیِ دارندۀ پرچمهای زرد، در دمشق نبردی بزرگ روی می دهد، و اندکی پیش از این کارزار، فرمانروای بسیار زورگوی مصر با دست سپاه بربرهای مغربی یا با دست گروهی از مصریان سلفی یا اخوانی ای که به این سپاه می پیوندند، کشته می شود، و همۀ رویدادهای یادشده از نشانه های نابودی دولت دوم بنی عبّاس و نزدیک شدن زمان قیام امام مهدی(علیه السّلام) می باشند. 


هم پیمانی شیصبانی با مروانی 
پس از بررسی تاریخ عرب و اسلام درمی یابیم که همواره میان بنی اُمیّه و بنی هاشم ناسازگاریهای سختی بوده اند، و میان آن دو هم پیمانی ای یافت نمی شود، مگر آنچه میان هاشمی شیصبانی و اصهب مروانی روی خواهد داد، و این، از شگفتیهای آخراّمان است. 
عبدالله پسر عبدالعزیز گفته است که علی پسر ابو طالب(علیهما السّلام) در کوفه سخنرانی کرد و فرمود: 

ای مردم، پس از من بر زمین بچسبید و از تکروان از خاندان محمّد بپرهیزید؛ زیرا 
بی گمان، تکروان از خاندان محمّد برمی شورند، و بر اثر سرپیچی کردن آنان از 
فرمان من و شکستن ایشان پیمانم را، آنچه را که دوست دارند، نمی بینند(8). 
و پرچمی از فرزندان حسین بیرون می آید که در کوفه با فراخوانِ [بنی](9) اُمیّه 
آشکار می شود، و مردم را گرفتاری فرا می گیرد، و خداوند بهترین آفریدگانش 
 را می آزماید، تا پلید را از پاکیزه جدا کند، و برخی مردم از دیگری بیزاری جویند، 
و آن رویدادها به درازا می کشند، تا آنکه خداوند با دست مردی از خاندان محمّد 
برای آنان گشایش کند. و هر کس از فرزندانم برشورد و کار و روشی مگر کار 
و روش من انجام دهد، من از وی بیزارم، و هر کس از فرزندانم پیش از مهدی 
برشورد، بی گمان، شتری است که گردن زده و بخش بخش می گردد، و از 
دجّالهای از فرزندان فاطمه بپرهیزید؛ زیرا بی گمان، برخی فرزندان فاطمه 
دجّال اند، و دجّالی از [کنارۀ](10) دجلۀ بصره پدیدار می شود، 
در حالی که از من نیست، و او پیش درآمد همۀ دجّالهاست(11). 

تکروان از خاندان محمّد(صلّی الله علیه وآله) گروهی از آنان اند که با روش امامان دوازده گانۀ پس از رسول خدا(صلوات الله علیهم) ناسازگاری می کنند، و باور دارند که شوریدن بر پادشاهان ستمگر و برافراشتن پرچم برای برپایی فرمانروایی ای نو برای نامعصومانِ(12) از پسرانِ فاطمه(علیها السّلام) نیز در هر روزگاری رواست، و زیدیها از این گروه اند، در حالی که شیعیان دوازده امامی باور دارند که شورش با شمشیر و بنیادگزاری زمامداری ای نو تنها برای امام مهدی قائم(علیه السّلام) در آخراّمان رواست(13). 
امّا برهان روا بودن قیام حسینی یمانی در صنعا و حسنی گیلانی در دیلم، که هر دو از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) می باشند، و هاشمی خراسانی و شعیب تمیمی در سمرقند و مردی قریشی از بنی عَدِی در آبُر از سیستان همان چیزی است که از برخی احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخراّمان آشکار می شود که بی گمان، این قیامگرانِ پنج گانه هدف بنیادینشان از قیام، همان فراخواندن مردم به خوشنودی خاندان محمّد(صلوات الله علیهم) و فرمان برداری از امام مهدی(علیه السّلام) می باشد، و آنان پس از قیام قائم(علیه السّلام) با او پیمان می بندند و پرچم را به وی می سپارند، و و بر کسی پوشیده نیست که حسینی یمانی و حسنی گیلانی از فراگیری قانونِ فراگیری که از برخی روایات اسلامی بهره گرفته می شود، بیرون می روند، و آن قانونِ فراگیر این است که بی گمان، پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام)، کسی از فرزندان علی و فاطمه(علیهما السّلام) بر کسی از فرمانروایان ستمگر با شمشیر برنمی شورد، مگر آنکه وی کشته می شود و به هدفش نمی رسد. 
مراد از پرچمی از فرزندان حسین» در این حدیث، همان پرچم هاشمی شیصبانی، و مقصود از بنی اُمیّه» در اینجا، همان اصهب مروانی و همراهانش می باشند که در سرزمینهای جزیره بر زمامداران عراق می شورند و در این کشور فرمانروا می شوند. 
دجّالی که در کنارۀ دجلۀ بصره پدیدار می شود، همان نخستین دجّال از دجّالهای سه گانه در آخراّمان است، و دجّال زیرکتر نامیده می شود، و  مردم او را از تبار امام علی(علیه السّلام) می پندارند، در حالی که وی این گونه نیست. 


یورش سپاه شیصبانی بر دمشق 
اَصْبَغ پسر نُباتَه گفت که شنیدم امیر مؤمنان(علیه السّلام) به مردم می فرمود: 

. سد هزار تن از شرک ورزان و دورویان از کوفه بیرون می روند 
تا به دمشق بیایند، و پیشگیرنده ای از دمشق جلودارشان 
نمی شود، و آنجا، همان اِرَم دارای ستونهاست.(14). 

چنین می نماید، گروهی که از کوفه سوی دمشق می روند، همان نیروهای سپاه هاشمی شیصبانی و همتایانش باشند که در جمادی دوم از سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، سپاه اصهب مروانی را در نبرد با فرمانروای سوریه یاری می کنند، و گفتار امام علی(علیه السّلام): و آنجا، همان اِرَم دارای ستونهاست»، برگرفته از سخن خدای متعالی در قرآن کریم، سورۀ فجر، آیۀ 7: إرم ذات العماد» می باشد، و آشکار می کند که شهر ارم دارای ستونها -کاخهای برافراشته و استوار- همان دمشق پایتخت سوریه است. 
از این حدیث بهره گرفته می شود که بی گمان، بسیاری از کسانی که در آخراّمان در کوفه و پیرامونش می زیند و خودشان را شیعه می نامند، پیرو راستین امام علی و جانشینانش(علیهم السّلام) نمی باشند. 


نبرد شروسی و اصهب با شیصبانی 
بی گمان، نیروهای خزر و ترکی که با پشتیبانی امریکا، اروپا، اسرائیل، ترکیه و آذربایجان در قَفْقاز جنوبی گرد می آیند، با فرماندهی شَرُوسِی در ماه جمادی اوّل یا پس از آن از سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) بر ایران یورش می برند، و جنگ میان آنان و ایرانیان با فرماندهی مَرْوْزِی تا پایانه های ماه ذی قعده همان سال پایدار می ماند، و در این هنگام، شروسی بر عراق می تازد، و پس از گرفتن بصره و واسِط، سوی بغداد می شتابد تا اصهب مروانی، فرمانروای عراق، را یاری کند، و در پیِ آن، شروسی و اصهب با نیروهایشان سوی کوفه می روند تا بر آنجا یورش برند. در این هنگام، میان نیروهای خزر، ترک و عربهای بیابانی با نیروهای کوفی پیرو هاشمی شیصبانی و همتایانش، نبرد بزرگی روی می دهد، و یورشگران بر کوفه با دست پاسداری کنندگانِ آنجا سرگرم می شوند، و شمار بسیاری از دو گروه کشته می شوند، بی آنکه یکی بر دیگری پیروز گردد، و در جوشش این درگیریهای سخت، ناگهان سپاه سفیانی از دمشق می رسد و با آن دو گروه می جنگد و بر هر دو چیره می شود و نابودشان می کند. 
پسر مَهْزِیار اهوازی، در بارۀ دیدارش با امام مهدی(علیه السّلام)، در جایگاهی ناشناخته در حجاز، در دوران پنهان بودنش، گفته است: 

. آن گاه که او را دیدم، خِرَدم در خوبی و چگونگی اش سرگردان شد. پس، به 
من فرمود: ای پسر مهزیار، چگونه برادرانت را در عراق پشتِ سر گذاشتی؟ 
گفتم: در تنگیِ زندگی و ناخوشی، در حالی که بی گمان، شمشیرهای 
بنی شَیْصَبان پی در پی بر ایشان بوده است. فرمود: خداوند گرفتار کند آنان 
را، چگونه [از راستی](15) بازداشته می شوند! گویا این گروه را می بینم 
که در خانه های خود کشته شده اند، و فرمان خداوند آنان را شب یا روز 
کیفر داده است. گفتم: ای پسر فرستادۀ خدا، آن، کی خواهد شد؟ فرمود: 
هنگامی که میان شما و راه کعبه، با دست گروههایی که بهره ای از خوبی 
ندارند و خدا و پیامبرش از آنان بیزارند، بسته شود، و سه [روز](16) سرخی 
در آسمان پدیدار گردد که در آن، ستونهایی مانند ستونهای نقره ای می باشند 
که نورانی می درخشند، و شَرُوسِی، با هدفِ کوه سیاهِ در پشتِ ری، پیوسته 
به کوه سرخ و چسبیده به کوههای تالِقان، از اَرْمَنِسْتان و آذَرْبایْجان بیرون می آید. 
پس، میان او و میان مَرْوَزی نبردی نابودگر و ریشه برانداز خواهد بود که در آن، 
خردسال پیر، و بر اثر آن، پیرْ فرتوت می شود، و میان آن دو کشتار آشکار می گردد. 
پس، در آن هنگام، چشم به راه رفتن وی سوی زَوْرا باشید، و در آنجا درنگ نمی کند 
تا به ماهان و سپس به واسِط عراق برود، و در آنجا، شش(17) [روز]() یا کمتر 
می ماند. آن ‏گاه، به کوفان می‏ رود، و میان آنان(19)، درگیری ای از نجف به حِیرَه 
تا غَرِی خواهد بود، نبردی سخت که بر اثر آن خِرَدها فراموش می شوند. پس، در آن 
هنگام، نابودی هر دو گروه می باشد، و بر خداوند است دروکردن بر جای ماندگان.(20). 

شَیْصَبان»، بنا بر انچه از برخی فرهنگنامه های واژگان عربی برمی آید، از نامهای شیطانِ رانده شده ای می باشد که در قرآن کریم با نام اِبْلِیس یاد شده است(21)، و مراد از بنی شیصبان» در این حدیث، همان بنی عبّاس اند که همانند شیطان مردم را می فریبند و گمراهشان می کنند، و دو بار بر مسلمانان چیره می شوند: بار نخست همان بود که پس از فروپاشی دولت بنی اُمیّه، در سرزمینهای اسلامی فرمانروایی کردند، و بار دوم آن است که در آخراّمان، در بخشی از سرزمینهای مشرق فرمانروایی می کنند، و کمی پیش از قیام امام مهدی(علیه السّلام) نابود می شوند. 
چنین می نماید، مراد امام مهدی(علیه السّلام) از گروههایِ بی بهره از خوبی، مانند دین و انسانیّت، که راه حج را بر بسیاری از مسلمانان، به ویژه عراقیها و ایرانیان، می بندند، همان سفیانی و پیروانش باشند که به مردم می گویند: بی گمان، ما خداباوران و پیروان روش پیامبر(صلّی الله علیه وآله) می باشیم، ولی هنگامی که کارهایشان دیده می شوند، دانسته می شود که آنان کفرورزان به خدا و دشمنان فرستاده اش و بیرون روندگان از دین و انسان بودن می باشند. 
سرخی ای که در هوای فشردۀ پیرامون زمین پدیدار می شود، همان سرخی ای است که در پیِ درخشش ستاره ای دنباله دار در آسمان و وزش تندبادی سرخ در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) پدید می آید، و ستونهای درخشنده مانند ستونهای نقره ای همان شهابهایی اند که درون هوای فشردۀ پیرامون زمین می شوند و می سوزند و برخی از آنها بر روی زمین فروباریده می شوند. 
شَرُوسِی»، بنا بر آنچه از برخی محاسبه های جفری آشکار می شود، همان مرد روسی یهودی تباری است که نیروهای خزر و ترکی را فرماندهی می کند که در قَفْقاز جنوبی گرد می آیند، و در سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، با پشتیبانی اروپا، امریکا، اسرائیل، ترکیه و آذربایجان، بر ایران و عراق یورش می برند، و سرانجام، همگی نابود می شوند. 
مَرْوْزِی» همان مرد هاشمی ای است که نیاکان کهن وی در مَرْو که از شهرهای خراسان می باشد، می زیسته اند، و سومین رهبر انقلاب ایران است، و ایرانیانِ پایداری کننده در برابر یورش شروسی و نیروهایش را رهبری می کند.(22) 
اَرْمَنِسْتان و آذَرْبایْجان» همان دو بخش از قفقاز جنوبی اند که در شمال غربی ایران جای دارند، و بخشی از آذربایجان درون کشور ایران می باشد. 
پشتِ ری» همان بخشهای بلند جای گرفته در شمال شهر ری کهن است، و مراد از آن در اینجا، همان بخش شمالی از شهر کنونی تهران می باشد، و کوه سیاه» همان کوه تُوچال است که از دور سیاه دیده می شود و بر بلندایِ بخش تجریش در شمال شهر تهران می باشد و در بخش جنوبی کوههای اَلْبُرْز مرکزی جای دارد، و کوه سرخ» همان کوهی است که در بخش کرج، میان کوه سیاه در تهران و کوههای تالقان جای دارد، و اکنون از آن سنگهای سرخی که در ساختمان کاربرد دارند، برداشته می شود، و مراد از تالِقان» در این حدیث، همان سرزمینی است که میان قَزْوِین و کَرَج، در 120 کیلومتری شمال غربی تهران جای دارد، و مقصود از زَوْرا» در اینجا، همان زورای نو یا شهر کنونی تهران می باشد. 
ماهان» دو تاییِ ماه» است، و ماه در زبان فارسی کهن یا دَرِی به معنای شهر یا بزرگترین شهر هر سرزمینی می باشد، و عربها پس از گشودن دو شهر دِینَوَرِ» و نَهَاوَنْد»، نخستین را به کوفه وابسته کردند و ماه کوفه» نامیدند، و دومین را به بصره وابسته کردند و ماه بصره» نامیدند، و اکنون دینور در استان کِرْمانْشاه و نهاوند در استان هَمَدان جای دارد. 
واسِط» که اکنون کُوت نامیده می شود، همان شهری است که نزدیک مرزهای شرقی عراق جای دارد، و اکنون مرکز استان واسط می باشد، و به این اسم نامیده شده است؛ زیرا دوری آن تا بصره و کوفه نزدیک به میانه می باشد. 
چنان که پیشتر گفتیم، بی گمان، کُوفان» یا کُوفَه» در روزگاران کهن سرزمینی شنزار و سرخ بر کنارۀ غربی رود فُرات بود که شهر کوفه در مشرق، و بخشهای بلند جای گرفته در پشت آنجا در مغرب، مانند ثَوِیَّه، غَرِی و نَجَف، را در بر می گرفت، و غَرِی» جایگاهی در پایانه های پشت کوفه می باشد که پس از ثَوِیَّه، در جنوب حَنّانَه تا جنوب نُخَیْلَه در گورستان وادی السّلام، جای دارد، و آرامگاه امام علی(علیه السّلام) در آنجاست، و نجف» بلندی ای در پایانۀ پشت کوفه بر کنارۀ دریای نجف در مغرب می باشد که نزدیک به 1 کیلومتر از آرامگاه امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) دور است، و این اسم با گذر زمانها شناسه ای شد برای شهری که در کنار همان بلندی پدید آمد، و حِیْرَه» شهری کهن در جنوب شهر کوفه و پشت آنجا و نزدیک به 7 کیلومتر از آن دور بود، و اکنون ویرانه هایی از آنجا در غرب شهری کوچک که ابو صُخَیْر نامیده می شود، بر جای مانده اند.(23) 
روایتی دراز از امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) یافت می شود که برخی رویدادهای عراق در آخراّمان، به ویژه چیره شدن مردی از کوهپایه نشینان بر مردم این کشور، را بیان می کند، و آن این است: 
جابر پسر عبدالله انصاری گفته است: اَنَس پسر مالک که خدمتکار رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) بود، برای من حدیث نقل کرد و گفت: 

هنگامی که امیر مؤمنان علی پسر ابو طالب(علیه السّلام) از کارزار نَهْرَوانیان(24) 
باز گشت، در بُراثا فرود آمد و در آنجا ترسایی مسیحی که حُباب نام داشت در دیرش 
بود . پس، امیر مؤمنان(علیه السّلام) به وی فرمود: در کجا جای داری؟ گفت: در 
دیری که برای من است، در آنجا می باشم. امیر مؤمنان(علیه السّلام) به وی فرمود: 
پس از امروزت، در آنجا زندگی نکن، ولی در آنجا مسجدی بساز . آگاه باش ای حباب، 
به زودی در کنار این مسجدِ تو شهری ساخته می شود و بسیار زورگویان در آنجا فراوان 
می شوند و گرفتاری در آن شهر سخت می شود تا آنکه در هر شبِ جمعه ای در آنجا 
هفتاد هزار آمیزش ناشایست انجام می گیرد. پس، هنگامی که گرفتاریشان بزرگ 
شود، با کمک پلی بر مسجد تو یورش می برند(25) [و آن را ویران می کنند](26) . 
ویرانش نمی کند مگر کافری. پس، هر گاه آن کار را کنند، از حج بازداشته می شوند . 
و سبزیهایشان می سوزند . و خداوند بر آنان مردی کوهپایه نشین را چیره می سازد 
که درون هیچ سرزمینی نمی رود، مگر آنکه آنجا و زیندگانش را نابود کند . درون 
بصره می رود و در آنجا ساختمان بلندی را رها نمی کند، مگر آنکه بر آن خشم گیرد 
و آنجا و زیندگانش را نابود کند، و آن، هنگامی است که ویرانه» آباد گردد و در آنجا 
مسجدِ جامعی ساخته شود. پس، در آن هنگام، نابودیِ زیندگان بصره خواهد بود. 
سپس درون شهری می رود . و مانند همان کارها را انجام می دهد. سپس به بغداد 
روی می آورد و با بخشش درون آنجا می رود. آن گاه، مردم سوی کوفه پناه می برند، 
و سرزمینی از کوفه نمی باشد، مگر آنکه برای آنجا کار آشفته می گردد(27). سپس 
او و کسی که وی را درون بغداد کرده است، سوی قبر من می روند تا آن را بشکافند 
که سفیانی با آن دو رو به رو می شود(28) و آن دو را در هم می شکند و سپس 
آن دو را می کشد، و سپاهی را سوی کوفه می فرستد(29) و برخی زیندگانش را 
به بندگی می گیرد، و مردی از کوفیان می آید و آنان را سوی ساختمانهای بلند 
و نیکویی پناه می دهد؛ پس، هر کس به آنها پناه برد، در آرامش خواهد بود، 
و سپاهی از سفیانی درون کوفه می رود، و کسی را رها نمی کنند، مگر آنکه 
او را بکشند، و بی گمان، مردی از آنان از کنار گوهر درخشندۀ بزرگ 
که بر زمین افتاده است، می گذرد و آن را نمی خواهد، در حالی که 
بچۀ کوچک را می بیند و به وی می رسد و او را می کشد.(30). 

بی گمان، بُراثا» همان کویی است که در غرب بغداد، میان کوی کَرْخ و کوی کاظِمَیْن، جای دارد، و آنجا -بنا بر روایات اسلامی- در روزگاران کهن جایگاه پرستش بسیاری از پیامبران و سفارش شدگانشان، مانند ابراهیم، دانیال، عیسی و امام علی(صلوات الله علیهم) بود، و خانۀ مریم و زادگاه عیسی(علیهما السّلام) در آنجا جای داشته است، و در دوران اسلامی، با فرمان امام علی(علیه السّلام)، در آنجا مسجد براثا ساخته شد، و آن از مسجدهای کهن در عراق می باشد، و همواره نزد شیعیان دارای جایگاهی ویژه بوده است، و آنان به دیدارش می روند و در آنجا نماز می گزارند، و بی گمان، مسجد گرامی براثا در دورانهای گوناگون چند بار ویران گردیده است، و واپسین ویرانی اش، در ماه ذوالقعده سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، با دستان اصهب مروانی و پیروانش، روی خواهد داد، و در پیِ این رویداد ناگوار، راه حج بر بسیاری از مسلمانان، به ویژه عراقیها، بسته می شود(31). 
شایان یادآوری است، بی گمان، اصهب مروانی و پیروانش، پس از آنکه بر عراق چیره می شوند، با برخی سران شیعه و پیروانشان، به ویژه کسانی که در کوفه می زیند، هم پیمان می شوند، و برای همین، مروانیها سوی شیعه و جایگهای مقدّس آنان دست دراز نمی کنند، ولی هنگامی که گرفتاری بر آنان سخت می شود، پیمانهای پیشین خود را می شکنند و دشمنیهایشان در بارۀ شیعیان را آشکار می کنند و برخی جایگاههای مقدّس نزد آنان، به ویژه مسجد براثا، را ویران می کنند. پس، هر گاه آن کار را انجام دهند، سفیانی و پیروانش آنان را از حج بازمی دارند و بر ایشان چیره  می شوند و گرفتارشان می کنند و می کشند. 
مراد از شهری که در کنار مسجد براثا ساخته می شود، همان بغداد است که ابو جعفر منصور، دومین پادشاه عبّاسی، در سال 145 هـ.ق برابر 762 م، فرمان پدیدآوردن آن را داد. 
مقصود از مردی کوهپایه نشین» در این حدیث، همان مرد روسی یهودی تباری می باشد که در برخی احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخراّمان شروسی نامیده شده است، و فرماندۀ نیروهای خزر و ترکی است که از سرزمین کوهستانی قفقاز بر ایران و عراق می تازند.(32) 
ویرانه» همان نشانه های شهر بصرۀ کهن پیش از اسلام می باشد که به گونۀ تپه های کوچکی میان بصره ای که در روزگار عمر پسر خَطّاب -دومین خلیفۀ مسلمانان- در جنوب غربی ساخته شد و اکنون شهر زُبَیْر نامیده می شود و بین شهر کنونی بصره در شمال شرقی یافت می شوند، و شایستۀ یادآوری است که در این سالهای واپسین، شهری ورزشی در جایگاه ویرانه» ساخته و در پایانۀ سال 2013 م گشوده شده است. 
مراد امام علی(علیه السّلام) از شهری که مردی کوهپایه نشین درون آنجا می رود و او نامش را یاد نکرده است، همان شهر واسِط می باشد که اکنون کُوت نامیده می شود، و در راه بصره به بغداد، نزدیک مرزهای شرقی عراق جای دارد.(33) 
بدان که بی گمان، از برخی محاسبه های جفری آشکار می شود، شروسی ای که نیروهای خزر و ترک گرد آمده در قفقاز جنوبی را برای یورش بر ایران و عراق فرماندهی می کند، مردی روسی و یهودی تبار است، و گمان می کنم کسی که وی را درون بغداد می کند، همان اصهب مروانی ای باشد که از عربهای بیابانی ناصبی(34) است، و بر کسی که در تاریخ اسلام پژوهشی دارد، پوشیده نیست که بی گمان، یهودیان و مروانیان در بارۀ امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) کینه و دشمنی سختی دارند. بنا بر این، بی گمان، رفتن شروسی یهودی سوی کوفه با اصهب مروانی ای که راه را به وی نشان می دهد، با هدف شکافتن قبر امام علی(علیه السّلام)، کار شگفتی نیست، بلکه شگفت آن است، کسی که این دو مرد پلید را نابود می کند و آن دو را از انجام این گناه زشت باز می دارد، همان سفیانی ناصبی است که کینه و دشمنی اش در بارۀ امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) سخت تر از آن دو می باشد. 
جابر از ابو جعفر -باقر-(علیه السّلام) نقل کرده است که وی فرمود: 

ای جابر، قائم آشکار نمی شود، مگر آنکه مردم را در شام آشوبی فرا گیرد 
که بیرون رفتن از آن را می خواهند، پس نمی یابندش، و میان کوفَه و حِیرَه 
کشتاری باشد که کشته های آنان برابرند، و فریادگری از آسمان فریاد زند(35). 

بی گمان، آشوب فراگیر در شام همان درگیری ای است که میان گروههای چهارگانه، در پایدارکردن زمامداری بشّار اسد یا فروپاشیدن آن، در جمادی دوم سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) روی می دهد، و آن گروهها همان گروه حسنی لبنانی، گروه اصهب مروانی، گروه ابقع قیسی و گروه سفیانی شامی می باشند. 
بنا بر آنچه از برخی روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخراّمان بهره گرفته می شود، بی گمان، کشتار میان کوفه و حیره برآیند نبرد خونینی است که در آغازه های ذی حجّۀ سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) میان نیروهای خزر و ترک و عربهای بیابانی یورشگر پیرو شروسی یهودی و اصهب مروانی با نیروهای کوفی پاسداری کنندۀ پیرو هاشمی شیصبانی و همتایانش روی می دهد، و بر اثر برابر بودن نیروی ارتشی بین دو گروه و چیره نبودن یکی از آن دو بر دیگری، شمار کشته هایشان برابر می باشد. 
فریاد فریادگر از آسمان همان صدایِ بلند جبرائیل(علیه السّلام) می باشد که هنگام دمیدن سپیدۀ سحر در مکّه، در 23 ماه رمضانِ سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، نام قائم(علیه السّلام) را از آسمان فریاد می زند، و مردم را سوی راستی فرا می خواند، و همۀ زمینیان آن را به زبانهای خودشان می شنوند. 
برای امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) پیشگویی ای است که چنین می نماید از رویدادن برخی رویدادهای سخت و ترسناک در کوفه در آخراّمان خبر می دهد، هرچند بر این سرزمین ناخوشیهای سختی پس از درگذشت وی در دوران اَمَویان و عبّاسیان فرود آمده اند: 

ای کوفه، گویا تو را می بینم که همانند کشیده شدن پوستِ چرمالی شدۀ عُکاظِی 
کشیده می شوی، با ناخوشیهای سخت مالیده می شوی و با لرزشهای سخت 
روی هم گذارده می شوی. و بی گمان، من آگاهم که زورگویی برای تو بدی نخواست، 
مگر آنکه خداوند او را با سرگرم کننده ای گرفتار کرد یا با کُشَنده ای برانداخت(36).
 

عُکاظ نام دره ای پیرامون مکّه، میان نخله و طائف، است، و بازارش از شناخته شده ترین بازارهای عربها بود، و پوستِ چرمالی شدۀ عُکاظِی همان پوست چرمالی شده ای بود که در این بازار نمایش داده می شد و بسیار کشیده شده بود، به گونه ای که در آن پستی و بلندی ای یافت نمی شد، و در سخن امام علی(علیه السّلام) در آنچه از خشونت، لگدگوب کردن و سختی ستم به کوفه می رسد، به کار برده شده است(37). 
برای ما روشن نیست که مراد امام علی(علیه السّلام) از لرزشهای سختِ ویرانگر کوفه آیا همان لرزشهای زمینی می باشند یا ترکیدنهای پی در پیِ بمبها و موشکهایی اند که بر آنجا فرود می آیند. 
شایستۀ یادآوری است، بی گمان، شروسی یهودی و اصهب مروانی که هر دو از بسیار زورگویان اند همراه نیروهای خزر، ترک و عربهای بیابانی، در آغازه های ماه ذی حجّه سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) بر دو شهر کوفه و نجف یورش می برند و می خواهند آن دو جا را بگشایند و قبر امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) را بشکافند. پس، خداوند آنان را با نیروهای شیصبانی و همتایانش که از کوفیان پدید آمده اند، سرگرم می کند، و  سپس آنان را با نیروهای سفیانی که از شام به عراق می آیند، برمی اندازد و نابود می کند، و سرانجام، خداوند سپاه سفیانی زورگو را که بر کوفه یورش می برند و درون آنجا می روند، با دستان سپاه هاشمی خراسانی و دیگر تلاشگران در راه خدا که پیروان امام مهدی(علیه السّلام) می باشند، در هم می شکند و نابود می کند. 


سرنوشت شیصبانی و هوادارانش 
بی گمان، زیندگانِ کوفه و پیرامونش در روزگار ما همگی شیعه اند، و بسیاری از آنان، بر اثر پیروی از برخی رهبران هاشمی گمراه کننده و آشوبگر، به ویژه هاشمیِ شیصبانیِ هم پیمان با اصهب مروانی، در آشوبها می افتند و دچار ناخوشیهای سختی می شوند، و شروسی یهودی و اصهب مروانی و سفیانی شامی و هاشمی خراسانی و امام مهدی(علیه السّلام) آنان را کیفر می دهند. 
پیشتر، در بارۀ کیفر داده شدن کوفیان با دستان سپاه شروسی یهودی و سپاه اصهب مروانی، سخن گفتیم، و امّا سفیانی شامی، پس، وی لشکریانش را از دمشق سوی کوفه و دیگر سرزمینهای عراق می فرستد، و آنان در بارۀ زیندگان این شهر و دیگر جاها، کارهای زشتی، مانند کشتن، اسیرگرفتن، ویران ساختن و چپاول کردن، روا می دارند، و شیصبانی را می کشند. 
از جابر پسر یزید جعفی نقل شده است که ابو جعفر محمّد باقر پسر علی(علیهما السّلام) فرمود: 

. سفیانی سپاهی را سوی کوفه می فرستد، در حالی که شمارشان هفتاد 
هزار تن است و برخی کوفیان را با کشتن، دارزدن و اسیرکردن گرفتار می کنند. 
پس، هنگامی که ایشان در آن حال اند، ناگهان پرچمهایی از سوی خراسان روی 
می آورند، در حالی که فرودگاهها را شتابان درمی نوردند، و چند تن از همراهان 
قائم با آنان اند. سپس مردی از هم پیمانانِ(38) زینده در کوفه میان ناتوانان 
برمی شورد، و فرماندۀ سپاه سفیانی او را میان حِیْرَه و کوفه می کشد، 
و سفیانی سپاهی را سوی مدینه می فرستد.(39). 

مقصود از پرچمهای روی آورنده از خراسان در این روایت، همان پرچمهای هاشمی خُراسانی، رهبر خراسانیان است که که در میانه های سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، رهبری جنبشی که پیشتر در استان سِینْ کِیانْگ چین آغازیده شده بود را می پذیرد، و در ماه رجبِ همان سال، در سَمَرْقَنْد از شهرهای خراسان قیام می کند، و سپاهش را با فرماندهی شُعَیْب تَمِیمِی پسر صالح به ایران، عراق و شام می آورد(40). 
گفتنی است، بی گمان، عربها ناعربانِ هم پیمان با قبیله های عرب را هم پیمانان» -مَوالِی- می نامیدند، و پوشیده نیست که بسیاری از ناعربهای هم پیمان با عربها از پارسیان بودند(41). 
بنا بر آنچه هویداست، بی گمان، مراد از مردی از هم پیمانانِ زینده در کوفه که فرماندۀ سپاه سفیانی او را میان حیره و کوفه -نجف- می کشد، همان مردی از بهترین یاورانِ خاندان محمّد(صلّى الله علیه وآله) و انسان پاکی می باشد که در پشت کوفه کشته می شود، و بی گمان، در دو روایتی که در پی می آیند نیز به وی اشاره شده است: 

از عَمّار پسر یاسِر روایت شده است که گفت: 

. سفیانی آنچه را فراهم آورده اند، به دست می آورد، و سپس سوی 
کوفه می رود و یاورانِ خاندان محمّد(صلّى الله علیه وآله وسلّم) را 
می کشد، و مردی از بهترینهایِ آنان را می کشد. سپس مهدی 
برمی شورد، در حالی که شعیب پسر صالح پرچمدارش می باشد.(42).
 

چنین می نماید که این روایت از سخنان پیامبر(صلّى الله علیه وآله) باشد، اگرچه عمّار صحابی پسر یاسر آن را به وی نسبت نداده است. 
امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان نشانه های قیام امام مهدی(علیه السّلام)، فرمود: 

. برای آن، نشانه ها و راهنماهایی اند: نخستینِ آنها بستن کوفه با دیده بانان و خندق 
می باشد، بازکردن شکافهایی در کوچه های گشاد کوفه، رهاکردن مساجد کوفه 
در چهل شب، جنبیدن(43) پرچمهای سه گانه ای پیرامون مسجد بزرگتر(44) که 
همانند [پرچمهایِ](45) هدایت می باشند؛ کشنده و کشته شونده در آتش اند، 
کشتنی بسیار، مرگی شتابان و فراگیر، و کشتن انسانِ بی گناه میان هفتاد تن 
در پشت کوفه . و شورش سفیانی با پرچمی سرخ(46) و صلیبی از تلا.(47). 

از این حدیث و دیگر احادیث بیانگر رویدادهای آخراّمان بهره گرفته می شود که بی گمان، کوفیها برای پاسداری از کوفه و زیندگانش، آنجا را با دیده بانان و گودالها می بندند، و در کوچه های گشادش پناهگاههایی آرام پدید می آورند، و مسجدهایشان چهل شب رها می شوند، هنگامی که سپاه سفیانی بر این شهر یورش می برد و در آنجا فرود می آیند، از نزدیک به آغازه های ماه ذوالحجّه سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) تا میانه های ماه محرّم سال قیامش. 
در اینجا شایسته است اشاره شود به اینکه بی گمان، پرچم هاشمی شیصبانی یکی از پرچمهای سه گانه ای می باشد که پیرامون مسجد جامع کوفه برافراشته می شوند، و گمانی نیست در اینکه همۀ این پرچمها پرچمهای گمراهی اند، و کسی که زیر آنها کارزار می کند، کشنده یا کشته شونده باشد، درون دوزخ می رود. 
جابر گفته است که ابو جعفر [باقر(علیه السّلام)](48) فرمود: 

هر گاه سخن آنان (بنی عبّاس) ناسازگار شود و گیسویِ سختی آور(49) بدرخشد، 
درنگ نمی کنند، مگر اندکی، تا آنکه ابقع در مصر آشکار شود؛ مردم را می کشند 
تا به اِرَم (دمشق) برسند. سپس اصهب(50) بر او می شورد؛ پس، میان آن دو 
نبرد خونین بزرگی خواهد بود. سپس سفیانیِ بدشگون پدیدار می شود و بر هر آن 
دو پیروز می گردد، و پیش از آنها، دوازده پرچمِ شناخته شده در کوفه برافراشته 
می شوند، و مردی از فرزندان حسین که به پدرش فرا می خواند، در کوفه 
کشته می شود. سپس سفیانی سپاهیانش را پخش می کند(51).

نویسنده بر این باور است که در نوشتار این حدیث آشفتگی و در در نقل آن نادرستی روی داده است؛ زیرا بی گمان، درخشش گیسویِ سختی آور در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و در پیِ آشکارشدن ابقع در مصر در جمادی دوم همان سال روی خواهد داد، و بنا بر آنچه از همۀ احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخراّمان بهره گرفته می شود، پس از پدیدارشدن ستاره ای دنباله دار در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام) و روی دادن درگیری میان زمامداران بنی عبّاس در مشرق زمین در ماه جمادی اوّل همان سال، اَبْقَع قَیْسِی، رهبر بربرهای مغربی، در ماه جمادی دوم، سپاهش را با فرماندهی اَعْرَج کِنْدِی به مصر می آورد و فرمانروایش را می کشد، و سپس بر فلسطین و سوریه یورش می برد و با اَصْهب مَرْوانِی، حسنی لبنانی، زمامدار سوریه و نیروهای بنی عبّاس می جنگد. در این هنگام، سفیانی بر ایشان می شورد و بر همگی پیروز و بر بیشتر سرزمینهای شام چیره می شود. آن گاه، گیسویِ سختی آور در رمضان می درخشد و سفیانی لشکرهایش را به جزیره و عراق می فرستد، و آنان شیصبانی را در در کوفه در ماه ذی حجّه می کشند، و پس از آن، سفیانی گروهی از سربازانش را سوی اِسْتَخْر، سِیسْتان، ری، خُراسان، مدینه و مکّه می فرستد. 
ضمیر در گفتار امام باقر(علیه السّلام): سخن آنان ناسازگار شود» به بنی عبّاسی بر می گردد که در آخراّمان بر بخشی از سرزمینهای مشرق چیره می شوند، و چون امام در آغازه های دوران فرمانروایی عبّاسیان می زیست، نام آنان را آشکار نکرد، و  روش پنهان کاری را در پیش گرفت. 
مراد از گیسویِ سختی آور»، همان بزرگ ستارۀ دنباله داری است که گیسوی شیطان» نامیده می شود، و در آخراّمان از مشرق سه یا هفت شب پیاپی می درخشد، و برای مردمان سختی و ناخوشی پدید می آورد. 
چنین می نماید که بی گمان، پرچم هاشمی شیصبانی یکی از پرچمهای دوازده گانۀ شناخته شده ای است که در کوفه برافراشته می شوند، و گمانی نیست در اینکه همۀ این پرچمها پرچمهای گمراهی اند. 
گمان می کنم که مقصود از سخن وی: مردی از فرزندان حسین که به پدرش فرا می خواند، در کوفه کشته می شود»، همان سیّد مُقْتَدا صدر، رهبر گروه صدریها و فرماندۀ ی هم روزگار ما در عراق باشد که از تبار امام حسین(علیه السّلام) است، و چنان که می دانید، این مرد، پس از گذشت سالیانی از کشته شدن پدرش سیّد محمّد صدر با فرمان صدّام و فروپاشی زمامداریش، درون کارهای ی رفت و از جایگاه دینی و اجتماعی پدرش میان عراقیها، به ویژه زیندگان کوفه و عشایر شیعه، بهره گرفت و بسیاری از دوستداران و خواستاران پدرش را سوی خویش فرا خواند و آنان را به گروهش کشاند و جوانانشان را درون سپاهش با نام سپاه مهدی» کرد، و کوفه را پایگاه کارهایش گردانید. 
امّا هاشمی خراسانی، پس، وی با لشکرهایش و فرماندۀ نیروهایش شعیب پسر صالح از سمرقند سوی کوفه و دیگر سرزمینهای عراق می آید، و آنان آشوبگرانِ از پیروان هاشمی شیصبانی و همتایانش و پیروان اصهب مروانی را که در این شهر و دیگر جاها می زیند، کیفر می دهند، و سپاه سفیانی را نابود می کنند. 
سَدِیر صَیْرَفِی گفت که با گروهی از کوفیان نزد ابو عبدالله جعفر پسر محمّد(علیهما السّلام) بودیم، به آنان رو کرد و فرمود: 

. پس، وای بر شما، ای زیندگان عراق، آن گاه که 
پرچمهایی از خراسان ‏سوی شما بیایند.(52). 

امّا امام مهدی(علیه السّلام)، پس، وی واپسین کسی است که با همراهانش از فرشتگان، پریان و انسانها به کوفه می آید، و بر جای ماندگان از پیروان شیصبانی و دیگران در این شهر و دیگر سرزمینها را که کفر، شرک و دورویی می ورزند و با او ناسازگاری می کنند، کیفر می دهد.
ابو جارود گفته است که از ابو جعفر -باقر-(علیه السّلام) پرسیدم قیام کنندۀ شما کی برمی خیزد؟ فرمود: 

. در حالی که می خواهد راستی را بر پا کند، برمی خیزد، پس از ناامیدشدنِ 
شیعیان . 313 مرد از مردمان با وی پیمان می بندند . سوی کوفه می رود. 
پس، شانزده هزار تن از بُتْرِیها از آنجا بیرون می آیند، در حالی که سر تا پا 
جنگ افزار پوشیده، قرآن خوان و فقیه در دین اند و پیشانیهایشان را پینه دار 
کرده و جامه هایشان را بالا برده اند(53)، و دورویی آنان را فرا گرفته است، 
همگی آنان می گویند: ای پسر فاطمه، باز گرد که ما را به تو نیازی نیست. 
پس، شمشیر را میان آنان می گذارد، در پشت نجف، شب دو شنبه از عصر 
تا شام و آنان را می کشد، شتابانتر از گردن زدن و بخش بخش کردن شتری 
که آمادۀ این کار است، و هیچ مردی از آنان از دستش رهایی نمی یابد، 
و کسی از همراهان وی آسیب نمی بیند، و خونهایشان مایۀ نزدیکی 
به خداست. سپس درون کوفه می رود و کسانی از آنان را که آغازگر 
نبرد می باشند، می کشد تا آنکه خدایِ عزیز و جلیل خوشنود شود(54). 

بُتْریها یکی از دسته های زیدیان اند که باور دارند، شوریدن بر پادشاهان ستمگر و برافراشتن پرچم برای برپایی فرمانروایی ای نو برای نامعصومانِ از پسرانِ فاطمه(علیها السّلام) نیز در هر روزگاری رواست. 
شایان یادآوری است، بی گمان، این شانزده هزار تن از بتریها همان نخستین شورندگانی اند که در عراق بر امام مهدی(علیه السّلام) می شورند، و از برخی احادیث بیانگر رویدادهای آخراّمان برمی آید که بی گمان، چهار هزار تن از این گرو کجرو از همراهان حسنی گیلانی ای می باشند که در دیلم برمی شورد و پیش از امام مهدی(علیه السّلام) درون کوفه می رود، و سرانجام، با بیشتر همراهانش به وی می پیوندد(55). 
بدان که بی گمان، پشت نجف» همان غَرِی» است، و آن، جایگاهی در پایانه های پشت کوفه می باشد که پس از ثَوِیَّه(56)، در جنوب حَنّانَه(57) تا جنوب نُخَیْلَه(58)، جای دارد، و در روزگاران کهن در شرق این بخش دو ساختمان نیکو بودند که به آن دو غریّان» گفته می شد، و در غرب آن، پیش روی بلندی ای که نَجَف نامیده می شود و بر کنارۀ دریای نجف جای دارد، سه تپۀ سفید بودند که امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) میان آنها به خاک سپرده شد(59). 
در پایان این گفتار توجّه خوانندگان گرامی را به گزارشی در بارۀ سیّد مقتدا صدر که با بهره گیری از منابع گوناگون فراهم آمده است، جلب می کنیم: 
سیّد مقتدا صدر، تندروی شیعی و از شخصیّتهای ی عراق، سومین پسر سیّد محمّد صدر -عالم شیعی با نفوذ در عراق و زینده در نجف و امام جماعت و جمعۀ کوفه- و شناخته شده ترین بازمانده از خاندان صدر می باشد که از خانواده های سرشناس و علمی شیعه اند. دو برادر مقتدا صدر، همراه پدرش سیّد محمّد صدر و نیز پسر عمو و دختر عموی پدرش -سیّد محمّدباقر صدر و بنت الهُدی صدر- بر اثر مبارزاتی که با حکومت بعثی عراق کردند، در دوران صدّام کشته شدند. 
نیایِ بزرگ مقتدا صدر، سیّد صالح عاملی از دانشمندان لبنان و زیندۀ بخش جبل عامل بود که بر اثر دشمنی زمامداران ترک عثمانی با شیعیان، ناچار لبنان را رها کرد و در عراق زیست، و سپس دو تن از چهار پسران این کس، با نامهای سیّد محمّدعلی و سیّد صدرالدّین عاملی، به اسفهان کوچیدند و مقتدا صدر از تبار آن دو می باشد. 
مقتدا صدر، پس از فروپاشی زمامداری صدّام و آمدن به عرصۀ مبارزات ی در عراق، کوفه را پایگاه نخستین کارهای خود گردانید، و برای دستیابی به جایگاهی مردمی و توانمند برای پیشبرد هدفهایش، تلاشهای زیادی برای بازیابی همبستگی با بخشی از هواداران پدرش که همچنان پیرو وی بودند، انجام داد. وی با بهره گیری از نفوذ و اعتبار پدرش میان مردم عراق، به ویژه عشایر شیعۀ این کشور، و با سخنرانیهای آتشین و احساسی در بارۀ برپایی حکومت اسلامی و مخالفت با نیروهای اشغالگر غربی و با پدیدآوردن نهادهای نیکوکاری و بازگشایی دفترهای پدرش در شهرهای گوناگون عراق، توانست سدها هزار تن از مردم بخشهای شیعه نشین عراق، بویژه ساکنان شهرک صدر» در پیرامون بغداد و کوفیان، را سوی خویش بکشاند. بیشتر هواداران مقتدا صدر از جوانان و کسانی دارای سطح اقتصادی پایین و نیز پیرامون شهرنشینان می باشند که تجربه و آگاهی لازم در مسایل ی را ندارند، و مقتدا

محاضیر ، اصحاب استعجال

خروج هاشمی شیصبانی

گرانی ارزاق و فروپاشی اقتصاد حهانی در آخرالزمان

السّلام ,علیه ,کوفه ,امام ,آنان ,میان ,علیه السّلام ,است که ,که در ,امام مهدی ,مهدی علیه ,نوشتار عربیِ حدیث، ,بیانگر رویدادهای آخراّمان ,اسلامی بیانگر رویدادهای ,برخی روایات اسلامی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

توسعه تکنولوژی دانش آوران Fantacypaint عربی متوسطه دوم ایذه